جدول جو
جدول جو

معنی لره کوه - جستجوی لغت در جدول جو

لره کوه
(لُ)
نام کوهی است در جنوب بخش کنگاور که خطالرأس آن حد طبیعی بین بخش کنگاور و دهستان خزل شهرستان نهاوند میباشد. ارتفاع بلندترین نقطۀ آن از سطح دریا 1932 گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
لره کوه
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاهکوه و ساور در منطقه استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ رَ سَ)
دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 2 هزارگزی شمال بستان آباد و در مسیر شوسۀ سراب به بستان آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 54 تن. آب آن از زهاب اوجان چای و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ مَ)
نام دهی به هزارجریب مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ص 125 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در 28هزارگزی خاور مهریز و 20هزارگزی خاور راه شوسۀ یزد به اصفهان. هوای آن کوهستانی و معتدل و دارای 611 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، شغل مردان زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
بسیار زیاد، فراوان، (فرهنگ فارسی معین)، از سر تا پا، (ازآنندراج)، کوه تاکوه، (ناظم الاطباء)، پشته پشته، تپه تپه، برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند:
تلی گشته هر جای چون کوه کوه
برش چشمۀ خون ز هر دو گروه،
فردوسی،
به هر جای بد توده چون کوه کوه
ز گردان ایران وتوران گروه،
فردوسی،
به هم بر فکندندشان کوه کوه
ز هر سو به دور ایستاده گروه،
فردوسی،
نخست لدروه کز روی برج و بارۀ آن
چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر،
فرخی،
خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست،
مولوی،
کنم وصف پیلان گردون شکوه
که کیف خیالم رسد کوه کوه،
یحیی کاشی (از آنندراج)،
مگر ابدال چرخ این کوه دیده
که بانگش کوه کوه از سر پریده،
سالک قزوینی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ لی نَ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان، واقع در 3000گزی جنوب لنگرود. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 450 تن سکنه. آب آن از چشمه و استخر. محصول آنجا برنج، چای، ابریشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است و اتومبیل نیز میرود. آب چشمۀ آن به خوبی معروف است و آب آشامیدنی برخی از سکنۀ لنگرود از آنجا تأمین میگردد. کار خانه چای خشک کنی به صورت شرکت سهامی تشکیل شده است. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 و سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 17 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ رَ سَ)
دهی از دهستان ژاوه رود بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 32 هزارگزی جنوب سنندج و یک هزارگزی باختر شوسۀ سنندج به کرمانشاه. کوهستانی، سردسیر، دارای 65 تن سکنۀ سنی، کردی زبان. آب آن از چشمه، محصول: آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ هَِ)
گرهی که بسختی باز شود، یا اصولاً باز نشود
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ طَ)
موضعی به شاه کوه و ساور مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 126)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137)
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کوه بزرگ، بزرگترین و مرتفعترین کوهها،
- امثال:
پشتش بشاه کوه است، پشتیبانی قوی داشتن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان ززو ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 166تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ کَ رَ)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
از کوههای ناحیۀ کرمانشاهان است و از ارتفاعات جبال پیشکوه بشمار می رود. (از جغرافیای غرب ایران ص 26 و 29)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ زَ)
یکی از بلوکات حکومت نشین کردستان. کردستان امروز به یک حوزۀ مرکزی و ده حاکم نشین جزء تقسیم میشود و یکی از آن حاکم نشین ها قره کوزه است. (از جغرافیای غرب ایران ص 72)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش لنگۀ شهرستان لار که در 10 هزارگزی شمال خاور لنگه بر کنار راه عمومی لنگه به بندرعباس واقع شده و 26 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
نام یکی از دیه های هزارجریب مازندران. (مازندران و استراباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ سَ لَ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 52 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی شمال شوسۀ مشهد به قوچان. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 220 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندرقند. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
دهی است از دهستان اشکور سفلی بخش رودسر شهرستان لاهیجان. سکنۀ آن 260 تن. آب آن از چشمه سار محلی و محصول آن غلات، بنشن، ارزن، فندق و گردو است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کوهی که از جنس سنگ خاره باشد، کنایه از محکمی و صلابت است:
پس و پیش را کرد چون خاره کوه
برانگیخت قلبی ثریا شکوه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ کَ)
دهی از دهستان پاطاق بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در 9500 گزی جنوب خاوری سرپل ذهاب و کنار شوسۀ قصرشیرین به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 90 تن. آب آن از سراب ماراب و محصول آن غلات و لبنیات و توتون و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
دهی است جزء بلوک فاراب دهستان عمارلوی بخش رود خانه شهرستان رشت. این ناحیه در جنوب خاوری رودبار و 49هزارگزی شمال خاوری پل لوشان واقع می باشد و کوهستانی با آب و هوای معتدل است. آب از رود خانه سرخ رود. محصولات آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو است. اکثر سکنه برای معاش پائیز و زمستان به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام کوهی
لغت نامه دهخدا
(تَرَ / رِ یِ)
طیطان. طیطانه. گندنای بری. گندنای جبلی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به طیطان و طیطانه و ترۀ صحرایی شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
کوهی است در لرستان و مسکن لران و آب کرنگ که رودخانه ای است مشهور از طرف آن کوه آید و بنواحی صفاهان گذرد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). زردکوه بختیاری یا کوه رنگ، دنباله کوه هفت تنان است و رود بازفت که از شعب کارون است، از کوه رنگ سرچشمه می گیرد. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 53). کوه زرده. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 195، 215، 216 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوه کوه
تصویر کوه کوه
بسیار زیاد، فراوان، از سر تا پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هره کره
تصویر هره کره
((هِ ر ُِ. کِ ر ِّ))
خنده شدید و خارج از اندازه
فرهنگ فارسی معین
مرتعی از نواحی شهرستان کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع، ۱۴۰ متر در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاهکوه و ساور در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کم جنب و جوش، آدم سست و تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام کوهی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در اطراف روستای نیمور نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی